محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

طاها کوچوله

شازده پسر و عمو پورنگ

این شازده پسر ما جز عشاق و علاقمندان پر و پا قرص عمو پورنگ و دار و دسته اش شده! حالا بگذریم که من خودم وقتی شب میخوام لالا کنم میگم آخ جون  فردا عمو پورنگ داره!!! عمو پورنگ عزیز من به نوبه خودم تو وبلاگ پسرم کلی ازت تشکر میکنم امیدوارم که همیشه پیروز و سربلند باشی! دیگه شازده پسرم حسابی بزرگ شده میوه رو براش به تکه های کوچیک برش میزنم و میذارم جلوش کلی ذوق میکنه که میخواد خودش میوه بخوره!! !     ...
2 بهمن 1392

یلدای کوچوله

امسال شب یلدا کنار خانواده خوب خودم بودیم یه جمع کوچیک و صمیمی این دومین شب بلندسال بود که پسرم کنارمون بود  خدای مهربونم به همه اونایی که در انتظار نینی هستن بچه سالم بده... طاها عاشق هندونه اس!البته ویار حاملگی منم دوغ و هندونه بود که تمایل طاها به این دو تا خوردنی خیلی زیاده!!! ...
2 بهمن 1392

کلمات و بازی های طاها کوچوله

کلماتی که بلده بگه: ببو (لبو) بابا بابه(آب) دروی بوری(؟) بابی(آبی) اوپم(توپم) نی نی مامان نمیگه! دده باجی (بازی.باباجون) دای دای (دایی)  بازی ها: جوجو پر   اعضای بدن   صدای حیوانات    ...
28 آذر 1392

چرا یه بچه ممکنه قرنیه چشم مامانشو خراش بده؟

یه شب قشنگ پاییزی که من و طاها و بابا مهدی داشتیم بازی میکردیم انگشت طاها کوچوله رفت تو چشم من! منم فکر کردم مژه رفته تو چشمم شستشو دادم و گفتم زود خوب میشه دیگه! ساعت 5 صبح از درد چشم بیدار شدم و مهدی رو بیدار کردم چشمتون روز بد نبینه!!!چشمم تا نزدیکی های بینی ام باد کرده بود! القصه!رفتیم بیمارستان فارابی دکتر اورژانس گفت قرنیه خراش دیده و 6 7 ماه طول میکشه تا ترمیم شه!حالا درد چشم یه طرف و بچه داری هم یه طرف!رفتیم چند روز خونه مامانم و مامانش!خدا سایه شون و کم نکنه. الان بهترم.فقط اینکه تو چشمم لنز پانسمانه در نتیجه تار میبینم. ...
28 آذر 1392

غذای سلطنتی دست پخت مهدی جون

دیشب حوصله غذا ئرست کردن نداشتم.وقتی به مهدی جون گفتم خودش دست به کار شد و به به چه غذایی درست کرد.لازم به ذکر است که من یه ساندویچ خور حرفه ای هستم! اصولا غذای مورد علاقه ام ساندویچه! طاها هم که عاشق سیب زمینی سرخ کرده است...سیب زمینی اش رو دستش گرفته بود و تو خونه راه میرفت! ...
12 آذر 1392

طاهای کتاب خوان

از دیروز یاد گرفته که میاد کتاباشو میده به من یا بابا مهدی اش و میشینه کنار ما. پاهاشم میندازه رو هم و میگه بووقوو(یعنی بخون) وای خیلی با مزه است دیروزم دیدم رفته تو شومینه نشسته و کتاباشو اورده و داره خودش میخونه!   ...
12 آذر 1392

مامان جون گفتن من طاها را!(درد دل)

وقتی میخوام به بچه ام یه چیزی بگم میگم مامان جون اینجوری اونجوری طرف شنیده میگه مهسا به پسرش میگه مامان جون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بگذریم که مامانی تازگی ها دلش میخواد نوه هاش مامان جون صداش کنن!آخه بابا یه کم کمتر حسود باشین     پی نوشت:ما از بچگی مامانمونو مامان جون صدا میکردیم که به مرور زمان شده ماان جون... ...
21 آبان 1392

طاهای مو فرفری از همه دل میبری!

پشت موهای طاها پدیده شده خیلی باحاله امشب شب تاسوعاست باباجون رفته کربلا امروزحرکت کرده انشاالله راحت و آسوده برسه ما هم که امشب خونه عمو رضا هستیم دیشبم که نرفتیم خونه عمه لیلا چون بابا مهدی لالا کرده بود.بیچاره خیلی خسته شده بود.خدای بزرگم هیچ پدری شرمنده زن و بچه اش نباشه...   اینم عکس طاها فرفری ...
21 آبان 1392