طاها میخواد منو گول بزنه!جل الخالق!
داشت میرفت توی حموم که بابا مهدی گفت مهسا خانوم طاها راهی حمومه! رفتم که برش گردونم مسیرشو عوض میکنه که مثلا من دارم میرم تو اتاق!حالا برق اتاقم که خاموشه!وایساده دم در و به من لبخند میزنه! به قول فرناز عجب!!! ...