سفر شمال
من و بابا و عمو امید و خاله مریم مامانی و بابایی عمه لیلا و عمو حسن و کیمیا مامان جون و باا جون(بعدا به ما ملحق شدن) رفتیم رامسر سفر خیلی خوبی بود طاها کوچوله تازه از درخت و دریا سر در میاره!با دیدن دریا گفت او.! دستشو گرفتیم و ردیمش تو اب اولش ترس و تعجب رو تواما داشت! بعد نیم ساعت دیگه کنار ساحل نشسته بو و امواج به کوچول پاهاش میخورد! ...