الغرض!روزهای تعطیل این شاه پسر من خیلی زود بیدار میشه! این هفته که بابا دتی خونه بود من به خودم گفتم گناه داره بذار با طاها بریم بیرون! رفتیم بیرون و نون گرفتیم ! رفتم سوپر آیدین خودمون که شیر و خامه هم بخرم که دیدم کوچوله رو پنجه پاش وایساده و میخواد اسمارتیز برداره منم یه دونه برداشتم و دادم دستش انقدر اسمارتیز بیچاره رو تکون داد که اگه آدم بود گلاب به روتون بالا می آورد! از مغازه شاد و خرم اومدیم بیرون هنوز چند قدم برنداشته بودیم که کل اسمارتیزا حواله زمین شد!!!! هیچی دیگه دوباره برگشتم مغازه و 2 تا براش خریدم! اینبار انداختم تو کیسه! خدا وکیلی خیلی خندیدم!طاها نشسته بود رو زمین و اسمارتیزارو دونه دونه مینداخ...