محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

طاها کوچوله

غذای سلطنتی دست پخت مهدی جون

دیشب حوصله غذا ئرست کردن نداشتم.وقتی به مهدی جون گفتم خودش دست به کار شد و به به چه غذایی درست کرد.لازم به ذکر است که من یه ساندویچ خور حرفه ای هستم! اصولا غذای مورد علاقه ام ساندویچه! طاها هم که عاشق سیب زمینی سرخ کرده است...سیب زمینی اش رو دستش گرفته بود و تو خونه راه میرفت! ...
12 آذر 1392

طاهای کتاب خوان

از دیروز یاد گرفته که میاد کتاباشو میده به من یا بابا مهدی اش و میشینه کنار ما. پاهاشم میندازه رو هم و میگه بووقوو(یعنی بخون) وای خیلی با مزه است دیروزم دیدم رفته تو شومینه نشسته و کتاباشو اورده و داره خودش میخونه!   ...
12 آذر 1392

مامان جون گفتن من طاها را!(درد دل)

وقتی میخوام به بچه ام یه چیزی بگم میگم مامان جون اینجوری اونجوری طرف شنیده میگه مهسا به پسرش میگه مامان جون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بگذریم که مامانی تازگی ها دلش میخواد نوه هاش مامان جون صداش کنن!آخه بابا یه کم کمتر حسود باشین     پی نوشت:ما از بچگی مامانمونو مامان جون صدا میکردیم که به مرور زمان شده ماان جون... ...
21 آبان 1392

طاهای مو فرفری از همه دل میبری!

پشت موهای طاها پدیده شده خیلی باحاله امشب شب تاسوعاست باباجون رفته کربلا امروزحرکت کرده انشاالله راحت و آسوده برسه ما هم که امشب خونه عمو رضا هستیم دیشبم که نرفتیم خونه عمه لیلا چون بابا مهدی لالا کرده بود.بیچاره خیلی خسته شده بود.خدای بزرگم هیچ پدری شرمنده زن و بچه اش نباشه...   اینم عکس طاها فرفری ...
21 آبان 1392

طاها میخواد منو گول بزنه!جل الخالق!

داشت میرفت توی حموم که بابا مهدی گفت مهسا خانوم طاها راهی حمومه! رفتم که برش گردونم مسیرشو عوض میکنه که مثلا من دارم میرم تو اتاق!حالا برق اتاقم که خاموشه!وایساده دم در و به من لبخند میزنه! به قول فرناز عجب!!!   ...
20 آبان 1392

سفر طاها به شمال

توی تعطیلات عید تا عید رفتیم شمال بابا مهدی 2 روز بعد اومد خیلی خوب بود خاله مهناز اینا هم اومده بودن کلا خیلی خوب بود طاها هم خیلی شیرینکاری کرد در حدی که خاله مریم میخواد نینی بیاره اینم عکساش         ...
3 آبان 1392