عمو رضا رفته مکه
عمو رضا و خانمش 1 شنبه رفتن مکه من خیلی دلم میخواد دوباره برم...
گفتم نمیشه منو بذارید تو ساکتون؟؟!!!
همه کلی خندیدن بهم!
امروزم رفتیم خونشون و آش پختیم
چه آتیشی سوزوند طاها!
کلی با ملیکا بازی کرد
طاها میگفت:نانی نانی نی نی نی نی!
من گفتم:پسرم اسمش ملیکاس بگو ملیکا
طاها میگه ملی!
مامان قربون اون زبونت بره نخودچی!
به محمدم میگه ممو!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی